پستهای پرطرفدار
-
وقتی از چیزی ناراحت باشم ، یا ذهنم به شدت درگیر مسئله ای باشه ، به طرز دیوانه واری به کتاب خوندن روی میارم ، بویژه رمان خوندن . طوری که گاهی...
-
هر روز وقتی مدرسه تعطیل می شد از کنار پارک که رد می شدم صندلی های خالی تاب ها انگار مرا می خواندند . زیر درختان سرو کمی آنطرف تر پشت چمنزار ...
-
وقتی زندگی ات در دو انتهای یک مسیر جریان داشته باشد ، گاهی وقت ها خودت هم گیج می شوی و ممکن است بدجور آب و روغن قاطی کنی . دلت برای چای فروش...
-
یک مدت فکر می کردم چون من در جایی ایستاده ام که نه احساس علاقه شدیدی نسبت به موقعیت کنونی ام دارم و نه موقعیت خاصی هست که حسرت بودن در آن را...
-
من نمی دانم این پشه ها با آن هیکل نحیف و فسقلیشان چطور می توانند تا طبقه چهارم ساختمان ما بالا بیایند و شب تا صبح دست از سر کچل ما برندارند ...
-
برای اولین بار که دیدمش ، حس کردم که شاید اگر از طریق جایی بجز اینترنت با هم دوست می شدیم ، هرگز نمی توانستیم دوستان خوبی برای هم باشیم . هم...
-
نام مجلس همواره مفاهیمی در برابر خود کامگی و استبداد را در اذهان تداعی می کند . این نام تا مدت ها یکی از مهمترین آرزوهای سیاسی ملت ما به شم...
-
یک روز صبح که از خواب بیدار شدم ، وقتی می خواستم توی دستشویی دست و صورتم را بشویم ، طبق عادت معمول نگاهی به آینه انداختم و بعدش بلافاصله سرم...
-
امروز هم مثل همه روزهای دیگر ، آفتاب کم کمک سرش را از پشت کوه ها بیرون می آورد ، نخست بر چهره بلندترین درخت شهر می تابد و به تدریج دامنش را...
۰۵ آذر ۱۳۹۰
با من بخوان ...
بیا آوازهایمان را بلندتر سر دهیم . بگذار گوش هایمان برای دقایقی ، هرچند کوتاه ، عاجز بمانند از شنیدن صدای مرثیه غمناکی که از درونمان می آید . بیا ، با من بخوان ، بلند بخوان ، بلند تر ...
اشتراک در:
نظرات پیام
(Atom)
آآآآآآآآآآآآآآ!! میگن این وبلاگو هَک کردم مثل اینکه!! آخه یکی اومده پست هم گذاشته!!
پاسخحذفدر حالت عادی که چنین چیزی ممکن نبود خب!!:دی
سلاملکم.
پاسخحذفاَ اینجا چقدر عوض شده.تو چقدر بزرگ شدی؟!؟چه دنیا یه شکلی دیگه شده کلاً.
افرين خيلي خوب بود ...كوتاه اما....
پاسخحذفحال اين روزام ِ اون نغمه ي غمناك دروني
حضور دوباره ات سرخ!!!
پاسخحذف