پست‌های پرطرفدار

۲۴ خرداد ۱۳۹۱

مسئله حجاب

من نمی دانم این پشه ها با آن هیکل نحیف و فسقلیشان چطور می توانند تا طبقه چهارم ساختمان ما بالا بیایند و شب تا صبح دست از سر کچل ما برندارند و همین طور خون ما را بمکند و بمکند و بمکند و هیچ کاری هم از دست ما بر نیاید ! این یعنی یک بن بست واقعی ! اما یک خوبی هم دارد و آن اینست که چون از دست نیش این پشه ها و خارش مداوم اقصی نقاط بدن ، آدم نمی تواند درست و حسابی بخوابد ، خواب ها و کابوس هایش یادش می ماند ! باور کنید ، یک اصل روانپزشکی هست که می گوید اگر می خواهید به ابعاد تاریک ضمیرناخودآگاهتان پی ببرید ، قبل از خواب چند لیوان آب بخورید ، آن وقت برای قضای حاجت هم که شده هی از خواب بیدار می شوید ، در نتیجه رویاهایتان از یادتان نمی رود ، به شرطی که همان موقع آن ها را یادداشت کنید . حالا نیش این پشه ها برای ما شده است در حکم همان لیوان آب . از قدیم هم گفته اند خدا هیچ موجودی را بیهوده خلق نمی کند ، این خودش یکی از دلایل خلقت پشه هاست ، بالاخره در مصرف آب باید صرفه جویی کرد . بگذریم ، دیشب همین طور که در رختخواب غلت می زدم و اقصی نقاط بدنم را می خاراندم و با پشه ها در جنگ و جدال بودم ( اصلا این خونه ما شده جنگل های استوایی ! والو ) ، بله ، در همین حین خواب می دیدم که باران می آید و من با تی شرت و شلوار جین (!) ، در حالی که کوله پشتی ام را روی دوشم انداخته ام و موهایم را روی شانه ام ولو کرده ام ، می روم تا در کتابخانه دانشکده فنی درس بخوانم ( تاثیر ایام امتحانات در ضمیر ناخودآگاه رو دارین ؟) ! همین طور که راه می رفتم داشتم یک موسیقی ملایم خارجکی با هندزفری گوش می دادم که نمی دانم چه بود و موهایم به تدریج بر اثر قطره های باران خیس می شد و در اثر این خیسی فر می خورد و من هی ذوق می کردم و هی فکر می کردم که شباهت عجیبی به این خواننده ها و بازیگرهای خارجکی پیدا کرده ام که همیشه از ما خوشگلترند ! ( برادر من ، خواهر من حقیقت تلخه ! ) هنوز خواب بودم که به خودم گفتم این رویایی بیش نیست و تو هرگز نمی توانی در واقعیت چنین چیزی را تجربه کنی و بعدش هم بیدار شدم و انگار که رویای صادقه دیده باشم ، دقایقی چند همچنان در کف ماجرا بودم .
من واقعا نمی دانم که چقدر از این میل خودنمایی و زیبا بودن ذاتی زن هاست و چقدرش معلول جامعه و این ها و تا چه حدش طبیعی هست و این ها ، اما این را خوب می دانم که واقعا دلم می خواهد در یک خیابان خلوت در حالی که موهایم را روی شانه ام ریخته ام راه بروم و از اینکه هر از گاهی نسیم ملایمی موهایم را در هوا معلق کند ، احساس خوبی داشته باشم ، برایم هم مهم نیست که کسی من را ببیند یا نه ، نفس این تجربه برایم مهم است . حالا اگر به جای خیابان یک دشت سر سبز و خوش آب و هوا هم بود که می شد با پای برهنه روی چمن هایش دوید ، آن هم خیلی خوب است . این ها شاید در میان خواسته های من بلند پروازی باشد ، ولی فکر می کنم اگر یک روز با تی شرت و شلوار جین یک جایی به جز خانه خودمان راه بروم ، حتی با روسری ، باز هم احساس خیلی خوبی خواهم داشت و واقعیتش را بخواهید خیلی بیشتر از این هایش را هم می خواهم ، ولی می ترسم از اینکه بنویسمشان . بدیهی است که وقتی از هفت سالگی ات باید مانتو طوسی با مقنعه بپوشی و همه دختران دور و برت هم همین مدلی باشند ، بترسی از اینکه خیلی چیزها را بنویسی ، یا حتی حیا کنی . من آدمی نیستم که مخالف حجاب باشم ، اصلا ، خیلی جاها حتی ترجیح می دهم چادر هم بپوشم ، بسته به آدم هایش ، اما خب باید اعتراف کنم که عقده بعضی چیزها و بعضی از کارهایی را دارم که با حجاب نمی شود انجامشان داد ،یا حداقل اینجا نمی شود ، در حدی که خوابش را می بینم . به نظرم خیلی های دیگر هم باشند مثل من . خیلی هایی که بعضی هایشان ممکن است مثلا با آرایش های عجیب و غریب دست به عقده گشایی بزنند . مثلا چرا کشور اسلامی ما جزو اولین مصرف کننده های لوازم آرایش در دنیا است ؟ شاید یکی و فقط یکی از دلایلش همین باشد .
حالا چرا این حرف ها را می زنم ؟ آخر این روزها بحث حجاب خیلی داغ شده است . مجبوری حجاب داشته باشی و نوع حجابت هم باید کاملا مطابق قرائت عده ای قلیل از حجاب باشد . یک جور ترسی در ما هست ، وقتی که از خیابان عبور می کنیم ، از سر در دانشگاهمان رد می شویم ، کنسرت می رویم ، به مراکز خرید می رویم ، ترس از اینکه بخاطر نوع پوششمان مواخذه نشویم ، نکند بخاطر "هیچ و پوچ" کارمان به تعهد دادن و این حرف ها بکشد . می دانید ، به نظرم این مسئله اصلا "هیچ و پوچ" نیست ، اگر بود ، نوع پوششمان را عوض می کردیم تا مجبور نباشیم اینقدر هراس داشته باشیم ، این مسئله اینقدر بزرگ است که حتی بخاطرش عقده ای شده ایم ، ساده لوحانه است اگر فکر کنیم با برخوردهای قهری می شود نوع پوشش آدم های یک جامعه را عوض کرد . بعضی ها می گویند می خواهند حواس ملت را از مسئله اصلی پرت کنند . چرا باید حواس ملت را از مسئله اصلی پرت کنند ؟ تا با موج اعتراضات مردم رو به رو نشوند ، تا بتوانند برنامه های دلخواهشان را اجرا کنند بدون اینکه حساسیت زیادی در جامعه ایجاد شود و ... ، حالا حجاب خودش دارد به یک مسئله حساسیت زا تبدیل می شود ، خودش می تواند باعث اعتراض شود ، خودش باعث کینه و تنفر می شود و در لیست بلند بالای کارهایی که حکومت می کند و ما دوست نداریم ثبت می شود و حتی اگر خودش به مسئله اصلی تبدیل شود ، حکومت از این امر سودی نخواهد برد .
برادر من ، خواهر من ، این ره که تو می روی به . . . به جای خوبی نمی رسد ، نرو ...

۸ نظر:

  1. من هم هر وقت این ها رو میبینم کل یفحش در دلم بهشون میدم. با اینکه به من کاری ندارن. ولی چندشم میشه ازشون.
    من برام عقده میشه که چرا نمیتونم دست کسی رو بگیرم و تو یه پارک باهاش قدم بزنم. دیگه چه برسه به شماها با این همه محدودیت‌های ریز و درشتی که براتون ایجاد کردن.
    روز به روز هم که میگذره بیشتر و بیشتر از اسلامشون زده میشم.

    پاسخحذف
  2. از قدیم مدیما گفتن فلفل نبین چه ریزه، بشکن ببین چه تیزه.
    یه نکته جالب دیگه هم اینه که پشه ها فقط تابستون ویه فصل خاصی از سال هستن.اشکال نداره بذار خونمون رو بمکن که این نیز بگذرد...
    دوستی داشتم که می خواست از گزند نیش پشه ها در امان باشه،مجبور شد شبا خودشو توی یه پشه بند زندانی وبلوکه کنه.اما بازم نفهمید پشه ها روزها کجا هستن؟!!!!
    اگه این جمله"برایم هم مهم نیست که کسی من را ببیند یا نه" رو نمی نوشتی دیدگاهم راجع بهت کلا عوض میشد!!!!!!.ولی خب اشکال نداره بهرحال یکی از آرزوهاته که اون رویا محقق بشه.همه ما با رویاهمون زنده ایم واگه نباشن زندگیمون هیچ وپوچه.وقتی به اطراف نگاه کنیم میبینیم خیلی چیزها بر خلاف آرزوهامونه وسایه سردناامیدی روی سرمون جلو آفتاب آیندمون رو میگیره.ولش کن.
    برای من خوشگلی آدمهای خارجکی زیاد مهم نیست،زیبایی فکر وعقیدشونه که ازش لذت می برم.اونجا در حد بیشتری آزادیه که لازمه حیات فکریه. یکی از مشکل اساسی توی مملکت ما اینه که میخوان به جای ماتصمیم بگیرن و هرچی حکومت خواست،مردم باید تابع اون باشن حتی توی فکر کردن! من میگم آقا این خیلی زشته که توی کشوری اینترنت فیلتر باشه وماهواره هارو جمع کنن وبه زور سر مردم رو به طرف تلویزیون داخلی بچرخونن.
    میگن جامعه اسلامی موظف به سعادتمندی وهدایت افراده.بابا یکی دلش نخواد هدایت وسعادتمند بشه ،باید کی رو ببینه؟!!! آزادی فکر و عقیده رو از جامعه ای گرفتن فحش مستقیم به مردمه.
    دوستم دیروز (جهت مسخره بازی) یک پلاستیک رو پر از آب کرد وشیلنگ آب رو همینجور توی پلاستیک بیچاره نگه داشت،گفتم نکن بچه میزنی همه خونه رو خیس میکنی،گوشش بدهکار نبود.اونقدر ادامه داد تا چند جای پلاستیک آروم سوراخ شد وکمی بعد کل اتاق رو خیس کرد.
    البته خودمونیم خیلی ها هم هستن که با این شرایط خوشحالن.بذار خوشحال باشن. بذار سرشون توی لاک خودشون باشه وندونن کجا هستن واطراف چه خبره.من که دلم نمیاد کلیپ American music رو نشون اون دختربچه همسایمون بدم که من رو به هزار خواهش والتماس نگه میداره وبرام توی کوچه شعر میخونه ومثلا فکر میکنه قشنگ ترین صدای دنیا روداره.یه بار بهم گفت میخواد گوگوش بشه!!!!
    حالا الهام جان دلم میخواست خودتو توی یه خانواده ای از طالبان فرض می کردی که نه سالگی میبایست به زور با مردی همسن بابات ازدواج کنی ووقت بیرون اومدن اگه صدای پات شنیده بشه،محکوم به اعدام باشی!(نقاب زدن وپوشش کامل با پارچه کرباس که دیگه سر جاش) یا یه قبیله دوری که دخترهاشون رو به خاطر نگاه به پسرهمسایه می کشن!!!
    پس وضع ما توی این قضیه زیادهم بد نیست.اصلا خواهر من مگه پسرهایی که با شلوار جین وتی شرت وهندزفری وسایر این سوسول بازی ها توی خیابون قدم زدن به کجا رسیدن؟ چه گلی به سرشون زدن؟ برو،برو از زندگی واقعیت لذت ببر وخداروشکر کن.

    پاسخحذف
  3. اصلاً بحث مذهبي بودن و نبودن نيست ولي واقعاً من هم دوست دارم تي شرت با شلوار جين رو توخيابون هاي همين ايران، همين تهران تجربه كنم بدون اينكه مجبور باشم به كسي توضيحي بدم... البته من موهامو روي شونه م نميريرم، پشت سرم جمع ميكنم،اونطوري كلافه ميشم آخه :-)
    اصلاً دوست دارم تلويزيون خودمون -همين تلويزيون-گوگوش پخش كنه من بشينم صبح تا شب گوش بدم و بعدشم بزنم يه شبكه ديگه مسابقه رقص ببينم بعدم شبكه رو عوض كنم حتي در اين حالت حاضرم بشينم پاي صحبتاي مكارم شيرازي و قرائتي.... فقط به شرط اينكه حق انتخاب داشته باشم!!!
    اصن چادر خوبه حجاب خوبه گشت ارشاد و مسئولاي مملكتي كه بجاي ما تصميم ميگيرن درست ميگن!!! ولي مگه خوب بودن هم زوريه؟

    پاسخحذف
  4. يه چيز يادم رفت
    تابستون كه ميشه بيشتر ازهميشه دلم ميخواد كه اي كاش پسر ميبودم!
    خدايي تو اين گرما چه حالي ميكنن! با لباسهاي آستين كوتاه و خودش هم كوتاه، خنننننننكككككككك!!!
    دلم خواست...
    چي ميشد بيست و دوسال پيش رژيم غذايي باباي من كمتر اسيدي ميبود؟

    پاسخحذف
  5. سلام
    خوش اومدی بعد از این مدت طولانی!‌

    راستش رو بخوای پاراگراف دوم رو که می‌خوندم هی می گفتم "منم منم "
    واقعا گاهی فکر می‌کنم اگر برای همیشه تو ایران زندگی کنم شاید آرزوی بعضی چیزا رو به گور ببرم که در عین حال بدیهی ترین تجربیات یه انسان روی کره زمینه همینکه با لباس معمولی توی طبیعت یا خیابون قدم بزنی و باد و بارون و آفتاب رو با همه وجودت احساس کنی!‌اینکه دغدغه پوششت رو نداشته باشی! .. هر جا یه برکه دیدی واسه خودت بپری توش آب تنی کنی ! بیرون بری بدوی و ...
    متاسفانه ما جایی زندگی می کنیم که هنوز هم می خوان آدما رو بذارن تو دستگاه زیراکس و بگن از این یه مدل 70 ملیون بزن!‌

    پاسخحذف
  6. در ضمن اگر می خوای پشه ها کاری باهات نداشته باشن من رو یه شب ببر توی اتاقتون بخوابون همه شون میان سراغ من و تا آخرین قطره خونمو نخورن نمی رن!‌

    پاسخحذف
  7. چه وبلاگ خوبی است اینجا... چه دیر کشف کردم... چه قدر آشناست... چرا تندتر و بیش تر نمی نویسید پس؟

    پاسخحذف
  8. برای شیما

    آدم از اینکه از نوشته هاش و خونه مجازیش تعریف کنن ، خیلی لذت می بره ، ولی از تعریف یه آدمای خاصی خیلی بیشتر لذت می بره ، الان من در حالت خیلی بیشترم !

    از اینکه مهمون خونه مجازی من شدی خیلی خوشحال و ذوق زده شدم . درباره تندتر و بیشتر نوشتنم ،باید بگم به عوامل زیادی بستگی داره ، هم شخصی هم اجتماعی ، ولی خیلی دلم می خواد بیشتر بنویسم .

    پاسخحذف