پست‌های پرطرفدار

۰۶ مهر ۱۳۸۸

خاطره ای که نخواست خاک بخورد ...

هر روز وقتی مدرسه تعطیل می شد از کنار پارک که رد می شدم صندلی های خالی تاب ها انگار مرا می خواندند . زیر درختان سرو کمی آنطرف تر پشت چمنزار وسط پارک چند صندلی خالی که با هر وزش باد بالا و پایین می شدند ، همیشه به من چشمک می زدند . سهم من از آن صندلی های خالی فقط چند لحظه ای بود که چشم هایم را می بستم و خود را روی یکی از آنها تصور می کردم :
و چه لذتی است وقتی که باد به صورتت برخورد می کند و تو فاتحانه حجم هوا را کنار می زنی و بالا می روی انگار به آفتاب نزدیکتری و درست لحظه ای که دست دراز می کنی تا تکه ای از آفتاب را بکنی انگار کسی با تو شوخی دارد و تو را عقب می کشد و این روند تکراری چه لذتی دارد . تاب سواری انگار از آن معدود تکرار مکرراتی است که آدم از آن خسته نمی شود .اندکی بعد چشم هایم را باز می کنم اطراف را می پایم نکند کسی مرا دیده باشد و سپس با حسرت از کنار صندلی ها عبور می کنم . همین لحظه چند پسر جوان که به نظر دانشجو می آیند با عجله و با خنده از مقابلم عبور می کنند به طرف صندلی های خالی می روند و از تکرار لذت می برند. مردمی که عبور می کنند با خنده نگاهشان می کنند بعضی ها هم با دلسوزی بخاطر اینکه بیچاره جوان های ما تفریح که ندارند طفلکی ها !!! و من باز هم با حسرت نگاهشان می کنم . بعد به ذهنم خطور می کند چرا من مثل اینها نباشم مگر من از اینها کوچکتر نیستم ؟ حداقل ظاهرا که کوچکتر از آن ها بنظر می آمدم .فردای آن روز هنگام عبور از پارک وقتی چشمک زدن صندلی های خالی را دیدم تصمیم گرفتم من هم مثل آن پسر ها آرزوی دیرینه ای که از نه سالگی برایم آرزو شده بود را یک بار دیگر تجربه کنم . با دلهره به طرف صندلی خالی رفتم . داخل پارک هیچ بچه ای نبود چون دم ظهر بود .شروع کردم به تکرار مکرراتی که نه سال پیش آخرین بارم بود : بالا پایین بالا پایین بالا پایین
همه دنیا در دستانم بود . تمام خاطرات شیرین کودکی ام زنده شد . انگار تازه متولد شده بودم . خدای من بعد از نه سال .
وقتی به خودم آمدم که زنگ صدای متلک یک مرد در گوشم طنین انداز شد و بعد نگاه تحقیر آمیز عابران پیاده . از آن نگاه های دلسوزانه و توام با خنده و محبت که نثار آن پسرهای جوان می شد خبری نبود . به من همچون یک مجرم نگاه می کردند . تمام دنیایی که در دستانم بود روی سرم خراب شد . تا جلو در خانه خودم را حفظ کردم ولی به محض ورود بغضم ترکید .در چند لحظه کوتاه با نگاه هایشان مرا به دادگاه بردند محاکمه کردند و مجازات کردند بدون آنکه به من اجازه دفاع بدهند.
آهان ببخشید حق با آن ها بود من فراموش کرده بودم یک دختر هستم . یادم رفته بود نه سالم که شد مامان و بابا گفتند عزیزم تو دیگه بزرگ شدی باید سنگین و با حیا باشی تاب سواری ممنوع ، دویدن تو خیابون ممنوع ، خندیدن توی خیابون ممنوع ،دو بار در روز از یه جا عبور کردن ممنوع، دوچرخه سواری ممنوع .حالا خوب می فهمیدم چرا همه این کارها ممنوع شدند . خوب می فهمیدم که مقصر پدر و مادرم نبودند آن ها فقط نمی خواستند کسی بیرحمانه برایم حکم صادر کند .
یکجور لجاجت بچگانه به من می گفت که یکی از آن صندلی های خالی باید نصیب من شود . شاید کینه ای که از مردم آن پارک به دل گرفته بودم باعث می شد بیشتر لجبازی کنم و برای تحقق بخشیدن به آرزوی دیرینه ای که نه سال در کنج قلبم خاک می خورد بیشتر تلاش کنم.بالاخره جای مناسب را پیدا کردم . پارکی خلوت و ساکت در محله ای کم رفت و آمد . پشت یکی از درخت ها یک صندلی خالی بود جایی که هیچ کس نمی دید . با اشتیاق زیاد به طرف صندلی رفتم روی آن نشستم و تجربه کودکی را تکرار کردم :
بالا پایین بالا پایین بالا پایین

شنبه : بالا پایین بالا پایین

یکشنبه : بالا پایین بالا پایین

دوشنبه : بالا پایین بالا پایین

هفت روز ایام هفته تنها مشتریان پارک پیر بی کس من بودم و چند جوان با سیگاری که در دستشان بود و آتش و زغال و دود و سرنگ و ...همه ما دنبال جایی خلوت دور از چشم های دیگران برای انجام کاری که از نظر مردم گناه بود می گشتیم ، ولی من هیچوقت متوجه شباهت خودم با آن جماعت نشدم ...

۳۱ نظر:

  1. گاهی ما بدون اینکه بخوایم حقی رو از کسانی که خیلی دوسشون داریم میگیریم
    چقدر خوبه بودن با کسایی که دید وسیعی دارن
    نمیذارن کارای خیلی ساده برای ما تبدیل به حسرت شه

    اگه اگاهی باشه
    اگه تساهل و تسماح باشه

    چقدر سخته که اسیر ذهن یه فکر الوده و نا اگاه باشی ... چقدر سخته با ادمی طرف باشی که منطق هیچی رو درک نمی کنه... چقدر سخته که یکی دیگه رو تنبیه کنی تا همه چی اروم باشه

    اما چه میشه کرد باید خیلی خوشحال باشیم که اگه از حقی محرومیم اما یکی پیدا بشه که اون حق رو به رسمیت بشناسه

    پاسخحذف
  2. علی آیت اللهیدوشنبه, مهر ۰۶, ۱۳۸۸

    درود بر توو تمام دختران سرزمینم که ابتدایی ترین حق شادی را زیر شماتت دیو مردمان,تجربه بایدکنند

    بسی نوشته زیبایی بود....درود برقلمتان

    از شباهت بازی شما با تزریق سرنگ مواد آن بیماران,غمین نباشید که همیشه مرز خوبیها و بدیها بسیار باریک است

    پیوسته کامه زیو

    پاسخحذف
  3. الهام خیلی جذاب تعریف کردی
    باید دختر بود تا فهمید چی می گی
    بعضی وقتها چیزای خیلی کوچیک از نظر دیگران ولی بزرگ از نظر خودت اذیتت می کنه
    حالا من حسرت تنهایی کوه رفتن به دلم مونده
    یا تنهایی سفر رفتن
    مثلا شیراز یا کرمان پیش تو .وینک
    یا دوچرخه
    واقعا چه اشکالی داره یه دختر تنهایی بره کوه با خودش خلوت کنه؟
    آیا گناهه دختر بودن؟مطمئنن نه.ناشکری هم هست.دختر و پسر به یک اندازه می تونن تو جامعه زندگی خانواده و ... مفید باشن.با وجود تفاوتهایی که دارن

    به نظرم مشکل نه ماییم نه برخلاف عقیده ی خیلیها اسلامه.می شه دختر بود مسلمون بود و درست زندگی کرد.مشکل فرهنگ ماست.همون فرهنگ غنی که همیشه ازش دم می زنیم.

    نه فقط پدر و مادر بلکه خیلی وقتا خودت به خودت امر و نهی می کنی تا شاید از این حکم های بی منطق در امان باشی ولی در کمال تعجب باز هم...
    جامعه ای که دچار جمود فکری باشه بین ارتجاع و چیزی مثل نجابت تفاوتی قائل نیست!

    یه مشکل دیگه هم هست که البته شاید ربطی زیاد نداشته باشه
    ولی مدت زیادیه فکر منو مشغول کرده
    توی اون آیه ای که خداوند دستور به حجاب و عفت کرده (الان یادم نیست کدوم آیه هاست)
    اول مرد رو خطاب قرار داده.علاوه بر دستور حجاب از نوع خودش...گفته که چشمهاتون رو پاک نگه دارید که تیری از ناحیه شیطان است.یه همچین چیزی
    بعدش زن رو خطاب کرده و ...
    ولی تو جامعه ما -متاسفانه- همه چیز برای زن تعریف شده فقط.زن باید درست رفتار کنه اگه نکرد مرد می تونه و حق داره هر رفتار یا عملی داشته باشه (همه نه اکثریت این طور فکر می کنند)

    به نظر من اگه توی کشورمون،هر کس، چه زن چه مرد، با حد و حدود خودش در چارچوب شخصیت و ویژگی های خودش ، آشنا بود ، گرفتار این کج فهمی ها در مصادیق نجابت و عفت نبودیم.

    پاسخحذف
  4. سلام الهام عزيز ...
    خيلي قشنگ بود..

    قالب جديد هم مبارك ..
    دست خواهر من قاصدك هم درد نكنه :دي :دي

    پاسخحذف
  5. ***

    @ فرشاد

    دست قاصدک که درد نکنه ، ولی قالب جدید کار خودم بود !!!!

    شرمنده قاصدکم به زودی می شم !



    ***
    Elham
    ***

    پاسخحذف
  6. برداشتا و نگاه ها تا حدي مهمن ... اونقدر مهمن كه نيازي نيست تو وقتتو براي اهميت دادن بهشون تلف كني، به اندازه ي كافي از سمت آدمايي كه منششون اينه مورد توجه هست .. بعضي وقتا لازمه آدم شيوه ي خودشو براي زندگي پيش بگيره حتي اگه خيي خوششون نياد يا تف تو صورتش بندازن! چه بهتر اگه اين مبارزه و مقابله از همين فرصتاي كوچيك شروع بشه ...
    شك نكن كه بازي كردن تو درست ترين كاري بود كه يه انسان سالم و عادي بايد انجام مي داد .. و باز هم شك نكن كه اگه هر كدوم از اون كسايي كه محاكمه ت كردن يه روز يه جاي خلوت و دور از چشم گير بيارن همون كاري رو مي كنن كه تو كردي

    تو تمام اين پاركا نوشته وسايل بازي مخصوص جثه و وزن كودكان فلان سنينه اما تو بيشتر پاركا اين وسايل به خاطر اُور لوُد شكسته! چرا ؟؟ يعني كيا يواشكي سوار مي شن؟؟

    :-)

    ***
    كنار دانشگاه ما يه پاركه .. تا وقتي با دوستا خوش بوديم مي رفتيم اونجا تاب بازي! اولش مردم چپ چپ نگامون مي كردن به خصوص كه دانشجو بوديم... اما كم كم تعداد كسايي كه با اين كار ما جرئت كردن كه بيان و سواري كنن زياد شد طوري كه گاهي جا نبود. نه براي ما نه بچه ها
    ;)

    پاسخحذف
  7. سلام الهام جان
    خیلی جالب تعریف کردی عزیزم
    آخرش هم که حرف نداشت
    من که مدت هاست از این اجبار دیگران خارج شدم
    یعنی سعی می کنم که خارج شم
    گاهی تاب هم خوردم
    روی جدول کنار خیابون هم راه می رم
    ولی خداییش دوچرخه سواری یه چیز دیگه است که واقعا محروم بودن ازش سخته
    حیف باشه
    فکر کن 18-19 سال حسرت به دلت بمونه که یه بار بری ورزشگاه آزادی و بازی رو از نزدیک ببینی
    این بود زندگی دیگه

    پاسخحذف
  8. این همشششش کامنت بوده ؟؟!!!

    پاسخحذف
  9. من که خوشم اومد. بقول این روشنفکر نماها حس نوستالوژیک داشت

    پاسخحذف
  10. ***


    @ حیات خلوت

    بحث بر سر حقیقت نیست ، واقعیت ...
    و قصه تلخی که بیشتر در شهرهای کوچک نگاشته می شه !



    @ قاصدک

    دوچرخه سواری ...






    @ میلاد

    یادش بخیر روزگاری داشتیم در مرحوم 360 ، اونجا کلی نطقمون غرا بود !!!


    ***
    Elham
    ***

    پاسخحذف
  11. خیلی خوب مینویسی الهام

    نظرهارو نمیخونم اول نظر خودمو میگم بعد ... :

    اگه بگم نه اینجوری نیست و آزادی برابره که بیخود گفتم اگه بگم تفاوتش خیلی کمه که بازم چرند گفتم.
    حقیقت اینه که ما خیلی محدودیم
    نه ما
    حتی اون دختری هم که به قول خودش خیلی مرده و حریف 100 تا پسره بازم محدودیت داره
    چیزیه که هست
    با همه ی محدودیت هاش و عدم آزادی هاش هیچ وقت دوست نداشتم و ندارم جای اون پسر دانشجویی بودم که بدون شنیدن متلک تاب میخورد

    به سلامتیه هر چی دختره :D

    پاسخحذف
  12. وقتی زور گفتن جزو عادتات بشه اینو متوجه نخواهی شد که طرف مقابلت آزادی نداره


    این چیزیه که باعث میشه یه پسر هیچوقت نفهمه تو چی میگی


    حتی چند نمونشو بارز میتونی ببینی

    پاسخحذف
  13. الهام من چه قدر بگم بي نظير مي نويسي؟
    حالا ديگه بايد راجع به يه متن دو بار هم بگم؟
    عالي بود الهام... حالا هي برو جاهاي ديگه هم بنويس، من باز ميام همين رو ميگم. وينك


    الهام! كاملا واقعيته هر چيزي كه گفتي
    به قول بنفشه بايد دختر باشي و بفهمي اين متن چه معني اي ميده

    نمي خوام شعار بدم اما خودم اين كار رو تو ايران خودمون كردم. بايد خودت پا شي و يه فكري براي خودت بكني! الان نميشه گفت كه فقط به خاطر نگاه ديگران است كه اين كار و اون كار رو نمي كنم، تو با اين فرهنگ و تربيت بزرگ شده اي! بزرگترين ظلم هم بهت همينه كه در درونت نهادينه كردن اين حس رو! اين حس كه زشته...
    اين حس كه ديگران دارن من رو نگاه مي كنن...
    اين حس كه فلاني چي ميگه...

    اصلا براي خودت سخته!!!
    خيلي وقتا ميگيم، نخواستيم. نمي ارزه! اينقدر استرس براي يه تاب بازي
    اما وقتي اين حس كمبود در وجودمون هست يعني برطرف كردنش مي ارزههههههه

    به بنفشه ميگم، بنفشه بايد پاشي در اولين فرصت بري كوه تنهاي تنها
    دختر!! سخته؟ مي دونم سخته
    اما به خدا دفعه اولش سخته، تازه براي بعضي ها چند دقيقه اولش!

    يك بار اين امتحان رو بكن. يه جاي مناسب برو! يه كوهي كه آدم زياد ميره و مياد
    تو هم تنها برو
    اگه رفتي و از رفتنت راضي نبودي بعد بيا هر چي فحش داشتي نثار من كن

    مسافرت هم برو! به خدا اينقدر كه فكر مي كني سخت نيست. با وقار برو و بيا اما از زندگيت لذت ببر
    از همه مهم تر به ارزوهاي الانت برس

    بعدها ارزو مي كني كه كاش يكي بود باهاش ميرفتي و تنها نمي رفتي، كه ادم به طور طبيعي آرامش رو دوست داره اما اگه با شخص ديگري به اين آرامش برسه براش مطلوبتره

    ممنون الهامم

    پاسخحذف
  14. سلام الهام نازنین
    باعث خوشحالی من شد که با بلاگ زیبایت آشنا شدم

    .
    .
    متاسفانه همان قصه تکراری و تلخ جامعه ما را به تصویر کشیده اید
    قصه تلخی که تنها ایرادش عدم وجود انسانی به نام زن هست
    زنی که همیشه از دامانش مرد به معراج رفته اما نمی دانم چرا خودش به جایی نرسیده؟!!!!
    چرا باید در خانه بماند و مردش به معراج برود!!!
    پس خودش چه می شود؟؟
    تا کی زنها باید در پستوی خانه ها پنهان بمانند و راه را برای مردها هموار کنند؟
    مگر نه این است که پشت هر مرد موفقی زنی هست پس سهم زن از این موفقیت چه می شود؟خود زن نمی تواند موفق باشد؟!!
    باید همیشه نظاره گر موفقیت مردش باشد؟

    تا کی گفتن این حرفها باعث از هم پاشیدگی کانون خانواده ها می شود .تا کی باید مهر سکوت زد که مبادا خانواده ای از هم می پاشد؟
    تا کی باید از حقیقت فرار کرد به نام زندگی؟؟؟
    تا کی باید شاهد پایمال شدن زن باشیم
    تا کی باید در خیابان با دلهره راه برویم که مبادا کسی اتفاقی دستش به ما بخورد؟! چون محکوم می شویم به خاطر زن بودنمان!

    .
    .
    من در کنار همسرم که از فعالان حقوق زنان هست همواره در تلاشیم تا این فرهنگ جاهلانه در کشورمان ریشه کن کنیم.در این بین تلاش خود زنان نیز مهم و ضروری هست
    به امید روزی که یک زن برابر یک مرد باشد

    .
    .
    شاد و قبراق زی
    پریسا

    پاسخحذف
  15. الهام قلمش حرف نداره
    نویسنده ی خودمه:*

    مهتاب جان به اعصابت مسلط باش:)
    حتما زور گفتن نیست
    خیلیهاشون چون دختر نیستن و این حس و حالو تجربه نکردن متوجه نیستن و حس نمی کنن که چی می گی
    چون براشون تا حالا اتفاق نیفتاده و درگیر این مسائل زیاد نبودن

    و اما مریم جونم
    راستش من دختر آزادی بودم.یعنی خانواده خیلی زیاد منو آزاد گذاشتن ولی من خودم به خودم خیلی چیزا رو تحمیل کردم.
    چند بار تا حالا تصمیم گرفتم که خودم این کارو کنم ولی راستش از خیرش گذشتم.به قول خودت دیدم شاید به امتحانش نیارزه.
    یا مسافرت...
    منظور من این نیست که تنها باشم.حتی من با مهتابم نرفتم چه برسه به تنها.هر دفعه به مهتاب می گم بریم کوه می گه تنها؟مگه نمی بینی اونجا چه جوریه؟راستم می گه
    شاید خودمم اگه مادر بودم دلم راضی نمی شد با این وضع دخترم رو بذارم بره سفر.نه چون بهش اعتمادی نبود.به جامعه اعتمادی نیس.
    ولی حالا شاید امتحان کردم.اگه مهتاب بیاد.وینک

    یه جورایی خفه کردیم دیگه این علاقه ها رو تو خودمون.و چقد تاسف داره.

    در ضمن من موافق برابری زن و مرد نیستم.چون اساسا برابر نیستن.اینکه بخوایم یه جایگاه درست برای زن ایجاد کنیم این نیست که زن مرد باشه.باید به زن خیلی از ارزش های انسانیشو که گرفتن داده بشه.تا بتونه رشد کنه و موفق باشه.توی همچین محیطی نمی شه.چون همه چی درگیر حواشی هست

    پاسخحذف
  16. زن و مرد با هم از بعضی جهات شباهت و تفاوت دارن

    و شاید به همین نسبت وظایفی مشابه و متفاوت

    اما نباید یکی رو به دیگری برتری بدیم
    یکی برای دیگری تصمیم بگیره
    یکی برای دیگری اجازه صادر کنه
    یکی دیگری رو محدود کنه

    در شرایط عادی قوانین درست و کامل توسط افرادی زیر پا گذاشته میشه ... تصور کنید که حق نیمی از جامعه بصورت کلی یا جزئی توسط قانونگذار به رسمیت شناخته نشه
    تا وقتی که قوانین اصلاح نشده ... عملا هیچ تغییری ایجاد نمیشه چون بیشتر افراد از قانون تبعیت میکنن حتی اگه ناقص و ناکارامد باشه

    پاسخحذف
  17. ***

    @ مهتاب

    باهات موافقم مخصوصا قسمت آخر !! دی

    @ مریم

    نظر لطفته عزیزم .
    درسته که ما دخترا خودمون باید در برابر بعضی از این محرومیت ها بایستیم ، من خودم علیرغم نگاه بد دیگران با دختر عموم شب های جمعه تنهایی می ریم تفریگاه های مختلف و تا دیر وقتم می مونیم ولی اغلب جاهایی می ریم که خانواده ها باشن ، ولی باید قبول کرد که بعضی کارا رو نمی شه کرد ، مثلا توی شهر کوچکی مثل شهر ما واقعا یک دختر نمی تونه دوچرخه سواری کنه یا اسکیت بازی کنه ، تازه ما کلی به خودمون جسارت دادیم صبح های زود که می ریم پیاده روی توی خیابون می دویم !!!!
    گذشته از این مسئله امنیت هم هست ، شما نگاه کن اگه چند تا دختر بخوان تنهایی برن مسافرت ترجیح اینه که یه مردم همراشون باشه وگرنه قضیه منتفیه !!!
    و همه اینا محدودیت هایی هست که نه خانواده ها بلکه شرایط جامعه به ما تحمیل می کنه !!!

    @ پریسا

    واقعا ممنون که سر زدی ، با حرفات خیلی موافقم ، در جامعه ما دو تا مشکل عمده وجود داره : اول اینکه هنوز این باور تثبیت نشده که وظیفه اول زن بچه داری و شوهر داری نیست ، بلکه این باید یک رابطه متقابل بین زن و مرد باشه ، دوم اینکه متاسفانه ما برای همین شغل شریف تربیت فرزند هم در نگاه عموم ارزش و شان اجتماعی قائل نیستیم !!! بخاطر همین ظلم دو جانبه به زن ها می شه !

    @ بنفشه

    خیلی شرمندم کردی بنفشه جان !
    قسمت آخر حرفت رو هم خیلی قبول دارم ! ( همش رو قبول دارما ) من موافق عدالتم نه برابری !!
    عدالت یعنی هر کس به حقش برسه و چون زن و مرد متفاوت هستن پس حقوق متفاوتی هم دارن و اصلا برابری یعنی اینکه برخی از حقوقشون رو نادیده بگیریم !!!
    زن ها رو باید دید ، زن بودنشون رو باید به رسمیت شناخت نه اینکه نقش های مردانه براشون تعریف کرد !!!

    @ حسین

    با قسمت اول نظرتون موافقم ولی قسمت دوم اگر چه شما قانون شناس هستین و می دونید که قانون ما خیلی نقص داره ولی در کنارش طرز تفکر مردم ما و فرد فرد افراد جامعه هم دخیلن مثلا در قانون نگفته تاب سواری برای دختر ممنوع یا دوچرخه سواری یا سفر مجردی ولی شرایط جامعه به دختر ها تحمیل می کنه که در انجام این کار ها محتاط باشن !!



    با تشکر از حضور همتون


    ***
    Elham
    ***

    پاسخحذف
  18. نوستالژي دوره ي كودكي ، احساس فرديت و مبارزه با هنجارهاي تحميلي و جسارت در برابر هنجارهايي كه بي رحمانه بر عواطف و روح و روان ما مسلط شده اند ، مضمون بسيار جالب توجه و خوبي ساخته و پايان بندي داستان اشاره هوشمندانه اي به ريشه يابي ناهنجاري هاي اجتماعي دارد .
    با حك و اصلاح بيشتري اين متن مبدل به داستان كوتاه موفقي خواهد شد . قلمت پاينده .

    پاسخحذف
  19. سلام به بنفشه گل و الهام سنبل(;

    بچه ها من منظورم اين نبود كه خانواده تون اين طرز فكر رو به وجود اوردن يا شما رو محدود كردن! منظورم همون جامعه و مدرسه و ... اينها بود! به هر حال وقتي يه تفكري در جامعه هست طبيعتا نسان تحت تاثير اون قرار ميگيره، هرچه قدر هم كه خانواده آزادش بذارن

    كاملا حرفتون رو مي فهمم
    الهام در شهرهاي بزرگ هم نميشه به راحتي دوچرخه سواري و اسكيت بازي كرد، فقط محدود به شهرهاي كوچيك نميشه

    الهام جونم من هم گفتم جاهايي كه شلوغه! گفتم آدم زياده! قطعا در خيلي جاهاي خلوت ضريب ناامني زياد ميشه

    اما با اين وجود هم مي گم، نمي دونم شايد چون تا حالا نرفتين ميگين، شايد من اشتباه مي كنم، نمي دونم، اما من تنهايي يا با يك يا چند دختر هم رفتم تو همين ايران مسافرت!!! هيچ مشكلي هم به وجود نيومد!
    فقط يه دفعه مجبور شدم با اتوبوس، شب، از مسافرت برگردم، با داداشام بودم! كه پشت دستم رو داغ كردم كه حتي با مرد و پسري هم با اتوبوس، شب، جايي نرم.

    اما به خدا يه دفعه امتحانش كنين!
    بنفشه از كوه شروع كن! مهتاب خب تو هم باهاش برو ديگه!!!! وينك.... نمي فهمم ميگين چه جوريه! يعني چه جوريه!
    فكر مي كنم بيشتر تصوراته! نمي دونم
    اما مطمئن باشين به امتحانش مي ارزه

    شاد باشين

    پاسخحذف
  20. پس من چی مریم؟؟؟؟
    :(((((
    من نه گلم نه سنبل؟
    باشه

    قضیه پل صراط داره برای توام صدق میکنه ها

    :D


    ما منتظریم تو از خارجه بیای بعد چند تایی باهم بریم کوهستان نوردی ! اینجوری کیفش بیشتره که

    پاسخحذف
  21. مریم جان می دونم که منظورت اون نبود
    من همین جوری گفتم
    آره بابا شهرهای بزرگم آدم معذبه
    فکر کن مثلا من بخوام با دوچرخه برم دانشگاه:))
    کلی ملت رو شاد می کنیم از خنده

    آخه می دونی مریم
    کیف کوه به خلوتیشه

    بعدشم خدارو ششکر که اتفاقی نیفتاده
    ولی خوب ...
    چی بگم؟
    واقعا کوه محیطش خوب نیس
    مسافرت هم که واقعا نگرانی داره

    ولی من پایه ام باور کن
    دنبال یه سه پایه می گردم اولشش که پام وا شه:))
    بابا مهتاب بیا دیگه
    مریم جون یه خورده باهاش حرف بزن شاید منو برد کوه
    این مهتابو این جوری نیگاش نکن
    بی خودی که بهش نمی گن آقا جون:))
    کمربندشو می کشه همه رو لت و پار می کنه:))

    پاسخحذف
  22. این بنفشه هم تا کم میاره میگه مریم باهاش صحبت کن،من نگران پس فرداشم که چه جوری میخواد با مشاکل زندگی دست و پنجه نرم کنه

    یکی اینجا داوطلب شه با بنفشه صحبت کنه

    دسش بالا
    .
    .
    .
    .
    میبینم که الهام داوطلب شد
    باریکلا الهام جان من از اولم میدونستم که تو دختر شجاعی هستی

    پاسخحذف
  23. الهام جان حرفت درسته
    اما تا وقتی که این محدودیتها قانونیه کسانی که حتی مخالف قوانین تبعیض امیز هستن هم ترجیح میدن دختر همسر یا خواهرشون همرنگ جماعت باشه تا متفاوت از دیگران ... پس ما باید همسو با تلاشمون برای رعایت برابری باید انتظار داشته باشیم قانونگذار هم به وظایفش عمل کنه

    پاسخحذف
  24. مهتاب تو بلبلي
    (;

    نه تو رو خدا! پل صراط چيه؟ بگو از صفتت خوشت نيومد عوض كنم برات :دي

    هاهاااااااا
    بنفشه ديگه دلم سوخت براش
    خب مي خواد مستقل بشي ديگه، بده؟ دوست به اين خوبي
    (;

    پاسخحذف
  25. @مریم

    نه خیر بلبل چیه،اون گل ،اون یکی هم سنبل اونوقت من بلبل؟یه دفه بگو خروس دیگه

    میبینم که مریمم اومد طرف من
    :D

    @بنفشه

    بنفشه برو دنبال یه یار برا خودت بگرد

    @الهام

    کجایی که به این اغتشاشات سامان بدی؟

    @خودم

    مثل اینکه خودم از همتون فعال ترم

    پاسخحذف
  26. ***

    @ جنون جنوبی
    لطف شماست ، ممنون که سر زدین .

    @ سلام به نازنین مریم
    منم نگفتم تو شهرای بزرگ مشکلای این مدلی نیست ، ولی تو شهرای کوچیک بیشتره ! به عنوان مثال توی همین شیراز خودمون یه خیابونای خاص و یه زمان های خاص هست که همه می دونن مخصوص دوچرخه سواری دخترهاست و این دیگه تقریبا برای همه جا افتاده !
    و این رو هم قبول دارم که بعضی از محدودیت ها رو ما دختر ها خودمون برای خودمون ایجاد می کنیم !
    ـــــــــــــ
    دفعه دیگه با یه همسفر خوش قدم تر برو سفر !! وینک


    @ مهتاب
    تو همون مهتابی کفایت می کنه !
    می خوای در ذکر فواید مهتاب برات یه سخنرانی بیام ؟!!!
    در ضمن هر کس بدون من بره کوهنوردی قضیه پل صراط دربارش صدق می کنه !!!

    @ بنفشه
    تو هم مثل من تنهایی وسط کوه و کتل رو دوست داری ؟ خب این از اون آرزوهایی هست که متاسفانه دخترا باید به گور ببرن !
    بعد نوشته : تنهایی تو بیابونم خیلی کیف می ده ، مخصوصا نقاط کویری در " کرمان " !!! دی
    ـــــــــــ
    گوش این مهتابو بگیر دی که مریم اومد با هم بیاین شیراز ! اینطوری می شین سه پایه ! وقتی که رسیدین شیراز با من می شین چهار پایه !!!
    منظورم از مهتاب آقاتون بود !!!
    ـــــ
    ولی مهتاب دست مریزاد ، تریپ خشونتی ؟؟؟ سیستم تو هم داغونه ؟؟؟؟

    @ مهتاب ( کامنت بعدی !!! )
    من داوطلبم با همتون صحبت کنم ! البته قبلش باید وقت بگیرین ، این روزا سرم شلوغه باید با خیلیا صحبت کنم ، من متعلق به همتونم ، اصلا نیازی نیست ناراحت باشین ، صحبت کردن با من سوخت و سوز داره ولی دیر و زود نداره !!!
    البته برای جمعیت اغتشاشگران جوان حاضرم پارتی بازی کنما !!!
    راستی مهتاب چطوری دست منو از اون فاصله دیدی ؟!!!

    @ حسین
    جمله آخرتون واقعا محشر بود ، حق مطلب رو ادا کردین ، در برابرش هیچ حرفی ندارم که بزنم جز اینکه کاملا درسته !

    @ مریم ( کامنت دوم !!! )
    عجب جنگل با صفایی شده اینجا !!!
    همزیستی مسالمت آمیز خیلی خوبه ، ادامه بدین !!

    @ مهتاب ( کامنت سوم !!! )
    تا تو هستی سر و سامون می دی دیگه نیازی به من نیست بدجور داری کار و کاسبی ما رو کساد می کنیا ، می خوام درمه رو تخته کنم برم یه جایی که تو آدرسشو بلد نباشی !!!
    وینک


    ـــــــــــــــــــــــ
    با تشکر از حضور همه دوستان و محبتشون ، شاید فضای اینجا به نظرتون کمی عجیب بیات ولی از اونجایی که خندیدن دخترا در خیابان ها و معابر عمومی ایران از جانب کوردلان سوء تعبیر می شه ، درمه مکانی است برای گرد هم آیی روشن دلان !!!
    اینم ارتباط این کامنت ها با پست !!!


    ***
    Elham
    ***

    پاسخحذف
  27. @ مهتاب
    برو کنار بذار باد بیاد
    مریم با منه
    مگه نه مریم؟
    مریم گروه خونیش به تو نمی خوره
    شبیه منه

    @مریم
    بر منکرش لعنت
    ولی تو حالا آبرو داریی کننننن

    @الهام
    من با مریم قرار گذاشتم برگشت ایران باهم بریم ددر دودور
    توام پاشو بیا
    می خوای بگم آقاجون بیاد دنبالت؟؟:))

    آره منم تنهایی تو کوه تنهایی تو بیابون تنهایی تو خیابون تنهایی تو دریا خلاصه هر جا خلوتش رو دوس دارم:)
    پس میام کرمون بریم بیابون

    من گوش مهتابو بگیرم؟می زنه منو شل و پل می کنه:))
    آره مهتاب قاطی می کنه
    مث من که نیست!
    یهو دیدی درگیر شد
    یادش به خیر یه راننده سرویس داشتیم سال اول دبیرستان
    این بنده خدا بی جنبه بود کمی تا قسمت بسیاری!
    این مهتاب چند روز یه بار یک حالی ازش می گرفت تا چند روز صداش دیگه در نمیومد:))))))
    تا دوباره شروع می کرد می گفتیم مهتاب کمربندتو درآر:))

    به مهتاب بگو تو بلاگش از این خاطرات بنویسه

    الهام عجب اغتشاشی شده اینجا=))
    کامنت دوم و سوم=))
    تقصیر مهتابه ای دی اس ال گرفته
    اون موقعا سالی یه بارم نمیومد 360
    فقطم واسه من کامنت می ذاششت:)

    قربون دستت حالا که این طور شد
    یه پیست دوچرخه سواری راه بنداز اینجا
    بیایم روشن دلی کنیم

    پاسخحذف
  28. @بنفشه

    نه خیر مریم با منه
    ما قبلا یارکشی کردیم اومده تو تیم من
    تازه ماهم رشته ایم هستیما
    بازم پز بدم یا بفرستمت اون ور پل؟


    @الهام

    ببین الی جونم این بنفشه داره صحنه سازی میکنه
    خودت اگه از نزدیک خشمشو ببینی یه هفته شبا با دیازپامم خوابت نمیبره ، در این حده

    راننده سرویسمون خیلی بی ش..و.. بود(میخوام فحش ندم درمه فیلتر نشه)
    من اگه باهاش سنگین برخورد نمیکردم به خفاش شب تبدیل شده بود تا الان

    @الهام (کامنت سوم!!!)

    چی چیو همون مهتاب کفایت میکنه
    یه بلبلم بهم نمیگی؟
    باز صد رحمت به مریم

    وینک

    پاسخحذف
  29. @ الهام (کامنت پنجم!!!)

    زکی!تو هرجا بری من آدرسشو پیدا میکنم میام اغتشاش
    چی خیال کردی؟

    در ضمن من دو تا دوتا میشمرم،اینجوری سریعتره

    @مریم

    بیا اینجا به این اغتشاشات سر و سامون بده
    چقد برنامه نویسی میکنی
    بسه پروفسور شدی

    @ همه

    هرچقدر کامنت بذارید من بازم میام

    @ شاتل

    شاتل تو محشری / از همه سری

    پاسخحذف
  30. salam be bache haye gol
    bebakhshid! ye chizi soozoondam, too computeram ke bayad bezesh konam bebinam che ghadr badbakht shodam (;

    bebakhshid daram finglish minevisam, font farsi peida nemishe

    ghorboone hamegi

    mahtab
    to hamoon mahtabi
    mikhay behet begam aftab?:D

    are, man paye m!!!!! be khoda age nayayn man midoonam shoma, mirim shiraz

    elham farshe ghermezo pahn kon
    (;

    :* baraye gol
    :* baraye sonbol
    :* baraye aftab :D
    na hamoon mahtab e jigar

    (:

    پاسخحذف
  31. شیراز؟؟؟
    بابا کوتا بیا مریم
    همون سرکوچه بریم خوبه

    یا بیایین فرحزاد(دانشگاه ما)

    پاسخحذف